سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 محمد شکری - محـــراب عشـق

هفت راهکار مناسب برای انتخاب همسر

شنبه 86 بهمن 13 ساعت 9:25 عصر
<

قدم اول این است که خودتان را درست بشناسید و مطمئن باشید که واقعا تصمیم دارید ازدواج کنید یا نه و اگر پاسخ مثبت است به چه دلیل؟ بخاطر پول؟ ظاهر طرف مقابل؟ شخصیتش؟ یا صرفا برای اینکه از خانه پدری فرار کنید؟

کسی که خودشناسی می کند، برای زندگی خودش هدف قائل می شود، برنامه ریزی می کند، آرزوهایش را روی کاغذ می آورد و جاهای خالی زندگی اش را شناسایی می کند.

کسی که خودش را خوب می شناسد، کمتر تحت تاثیر حرف دیگران مسیر زندگی اش را تغییر می دهد و دوست دارد خودش بداند با زندگی اش چه کار می کند. به عنوان مثال، یک دختر ?? ساله دوست دارد در سن ?? سالگی جراح زنان و زایمان باشد، در شیراز زندگی کند ویک بچه داشته باشد.

اولا این که کسی که می خواهد پزشک متخصص بشود، باید همسری انتخاب کند که شرایط بخصوص شغلی او را درک کرده و بتواند او را حمایت کند. از سوی دیگر شاید لازم نباشد او هم جراح باشد اما باید از تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشد. در ضمن، برای چنین دختری که زودتر از ?? سالگی نمی خواهد بچه دار بشود، ازدواج زودرس یا حاملگی زودرس مزیت خاصی ندارد. در ضمن اینکه دوست دارد در شیراز زندگی کند، تا حدی تکلیف خواستگاری که می خواهد او را به تبریز یا کانادا ببرد را مشخص می کند. با خودتان رو راست باشید، و در تصمیمتان راسخ باشید.

?. مرحله دوم این است که همسر آینده تان را بر اساس خواسته ها و موقعیت فعلی خود تصور کنید. تصور کردن همسر ایده آل با توجه به آرزوهایتان نسبتا راحت است. همیشه از خودتان این سوا ل را بپرسید: «آیا من برای شخصی که به عنوان همسر ایده آل خودم تصور کرده ام، همسر ایده آلی هستم؟» خیلی ساده است. هر ترازویی دو کفه دارد. اگر می خواهید کفه طرف مقابلتان سنگین باشد، ابتدا باید کفه طرف خودتان را سنگین کنید. کسی که می خواهد با یک فرد تحصیل کرده هنردوست ازدواج کند، بهتر است خود نیز تحصیل کرده و هنر دوست باشد.

?. در مرحله سوم باید یکسری معیارهای غربالگری اولیه برای همسریابی انتخاب کرده و آنها را آزمایش کنید. رایجترین معیارهایی که برای این منظور به کار می روند عبارتند از: تفاوت سن، تفاوت قد، تفاوت ظاهر، تفاوت تحصیلات، تفاوت طبقاتی، تفاوت قومی، تفاوت زبانی و در نهایت تفاوت دینی.

نکته مهم این است: این شما هستید که تعیین می کنید یک ویژگی برایتان مهم است یا خیر. مثلا برای یک نفر ممکن است ازدواج درون قومی خیلی مهم باشد ولی برای کس دیگر اصلا اهمیت نداشته باشد. نکته دیگر این است که تفاوت آدمها در یک قالب نسبی مطرح می شود تا مطلق. مثلا به نظر یک نفر قد ??? کوتاه است و به نظر شخص دیگری ایده آل است. پژوهش ها نشان دادند که کسانی که حرف مردم برایشان مهم است بیشتر به ظاهر طرف مقابلشان اهمیت می دهند.

?. مرحله چهارم عبارتست از «دیدن» و «دیده شدن» برای ایجاد جاذبه اولیه. در کشورهایی که محیطهای مختلط کمتر است، پسرها ممکن است به کمک مادر و خواهرانشان برای پیدا کردن همسر مناسب متوسل شوند. ولی متاسفانه چنین امکانی برای اکثر خانمهای جوان کمتر وجود دارد. به همین دلیل توصیه من این است که محیط کار، تحصیل یا تفریح خود را به گونه ای انتخاب کنید که حداکثر احتمال ممکن را برای دیده شدن توسط همسر احتمالی آینده تان به شما بدهد. به عنوان مثال کسی که می خواهد با یک موسیقیدان ازدواج کند، یا در کلاسهای متعدد موسیقی شرکت می کند یا عضو انجمنی می شود که موسیقی دانان معمولا عضو آن می شوند. کار دیگری که می توانید بکنید این است که چند خصوصیت اصلی که برای همسر آینده تان در نظر دارید به نزدیکان و دوستان بگویید ممکن است آن ها فردی را با این مشخصات بشناسند و یا در آینده اگر با چنین کسی برخورد کنند بلافاصله به یاد شما می افتند و می توانند نقش معرف را داشته باشند.

?. مرحله بعد یا دوست شدن با کسی است که فکر می کنید ممکن است با او ازدواج کنید یا خواستگاری کردن از این فرد است. در بسیاری از جوامع (چه شرقی و چه غربی) معمولا خواستگاری توسط جنس مرد صورت می گیرد و معمولا یک زن نمی تواند از یک مرد تقاضای دوستی و یا ازدواج بکند وگرنه به سبکی متهم می شود.

به هر حال، فراموش نکنید وقتی با کسی به قصد ازدواج دوست شدید یا از او خواستگاری کردید، فکرتان فقط مشغول ظواهر امر (مانند کافی شاپ رفتن و کادوهای رمانتیک دادن یا نحوه چای آوردن عروس خانم موقع خواستگاری و مراسم عروسی) نباشد. به اصل موضوع دقت کنید.

?. مرحله ششم که به نظر من مهمترین مرحله انتخاب همسر است، بردن نهایت استفاده از فرصتها برای شناخت بهتر همسر احتمالی تان از طریق برقراری ارتباط کلامی یا غیر کلامی می باشد. امروزه حتی خانواده های نسبتا سنتی و مذهبی با حرف زدن و معاشرت زوجهای آینده در طول دوران نامزدی شان مخالفت چندانی ندارند.

در طول این جلسات، از طرف مقابل خود باید سوال بپرسید. سوالهای تعیین کننده. این سوالها از هر فرد به فرد دیگر فرق می کند اما به عنوان نمونه چهار تا پنج مورد از آنها را برایتان می گوییم:

الف - می توانید بپرسید: «هدف شما در زندگی چیست؟ سه تا از بزرگترین آرزوهای زندگی تان را بگویید».

ب - مثلا: «هدف شما از ازدواج چیه؟ چرا می خواهید با من ازدواج کنید؟»

پ - «من شغلم ایجاب می کند که در خارج از منزل کار بکنم. می خواستم بدانم راجع به این موضوع چی فکر می کنی؟»

ت - « در خانه پدر و مادری شما تقسیم کارهای منزل به چه صورت بوده؟ دوست دارید در زندگی ما چطور باشد؟»

پرسیدن این سئوال ها کمک کننده است، اما فراموش نکنید که ما در دنیای ایده آل زندگی نمی کنیم، بنابراین اگر تصمیمتان بر این شد که با فردی ازدواج کنید (بخصوص برای خانم ها) فراموش نکنید حتما شرایطی را که برایتان مهم است سر عقد مطرح کرده و تعهد لازم را از همسر آینده تان بگیرید. این تنها سندی است که می تواند در صورت عدم سازش همسرتان در موارد یاد شده از شما حمایت کند.

از سوال مهمتر، ارتباطات غیر کلامی است. مثلا اینکه آیا رفتارش طوری که می خواهید با مهربانی و عاطفه هست یا نه؟ آیا آداب اجتماعی را در حدی که برای شما مهم است بلد هست اگر نه، آیا در این حد با او احساس صمیمیت می کنید که این مورد را با او در میان بگذارید؟

علاوه بر آن باید از خودتان بپرسید: از هم صحبتی با او خسته شدید یا لذت بردید؟ اینکه اگر اختلاف نظری پیش آمد می توانید با صحبت کردن مسئله را حل کنید و یا بر سرش به تفاهم برسید؟ آیا می ترسید مسئله ای را با او در میان بگذارید؟ از عکس العمل هایش در مقابل حرف ها و رفتار شما نگران می شوید؟ آن چیزهایی را که شنیدید یا دیدید وقتی به خانه برگشتید، روی کاغذ بیاورید، زیرا برای مرحله آخر یا هفتم باید از آنها استفاده کنید.

?. مرحله آخر جمع بندی وضعیت و گرفتن تصمیم مناسب است. در زندگی هر کسی حداقل یک فرد معتمد وجود دارد. نسبت آن شخص مهم نیست. عقل و تجربه اش مهم است. باهم صحبت کنید و مجموع شرایط را برایش بگویید و بخواهید وضعیت را از دید خودش ارزیابی کند.

سعی کنید در ارائه مشاهدات و شنیده هایتان منصف باشید و به اصطلاح سانسور نکنید. بعد با خودتان خلوت کنید. تمام نظرات و تفکرات را کنار هم بچینید و جنبه های مثبت و منفی ازدواج با این فرد را کنار هم مقایسه کنید. آیا جنبه های مثبت به جنبه های منفی می چربند؟ آیا چیزی در نکات منفی هست که خیلی برا یتان مهم باشد و بخاطرش بخواهید از طرف بگذرید؟ ممکن است چیزهایی را که شنیدید قبول نداشته باشید که ایرادی ندارد. هرکسی نظر خودش را دارد، ولی در نهایت این زندگی شماست. تصمیم آخر را خودتان بگیرید و آن را به پدر و مادرتان اعلام کنید.

می توانید وقتی نتیجه تصمیمتان را به پدر و مادرتان می گویید دلایل خودتان را هم بگویید که بدانند این تصمیم را عاقلانه گرفتید و جوانب آن را سنجیده اید.

مراحل بالا توصیف یک فرایند عقلانی و منطقی بود. ازدواج در زندگی فرد یک تصمیم خیلی مهم است. ازدواج موفق می تواند تمام توانایی های بالقوه فرد را شکوفا کند و ازدواج نا موفق می تواند منابع غنی درون وجود یک نفر را به صفر برساند. هستند کسانی که فقط از روی احساسشان ازدواج کردند و خوشبخت شدند ولی تعداد کسانی که خوشبختند و این تصمیم را با چشمهای باز و با در نظر گرفتن همه جوانب گرفتند بیشتر است.


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


خاطرات ازدواج شهید حاج ابراهیم همت

یکشنبه 86 اردیبهشت 23 ساعت 3:2 عصر
<

ازدواج شهید حاج ابراهیم همت

 

حادثه مهمی که پس از بازگشت همت از سفر حج در زندگی او رخ داد ازدواج با همسر مورد علاقه‌اش بود. تحول و انقلابی که در نخستین سالهای اوج و پیروزی انقلاب و حتی تا اواخر جنگ تحمیلی در اخلاق، سنت‌ها و روحیات بیشتر مردم انقلابی و مسلمان ایران پدید آمد و هنوز آثار مثبت آن کمابیش به چشم می‌خورد، جوانان را وامی‌داشت تا دنباله‌روی از یک زندگی تجملی و لوکس را با نفرت و عصبانیت بسیار مردود شمارند و به ویژه در آغاز زندگی مشترک روح اسلامی و جهات معنوی را بیشتر در نظر داشته باشند.تا آن‌جا که از زبان نزدیکان همت شنیده‌ایم که ازدواج او نیز از چنین کیفیتی برخوردار بود.

همچنان که در صفحات پیشین آمد، همسر وی یکی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود که تابستان 1359 وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در کانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به کار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداخت. ایشان در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت. همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری ایشان رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترک خود را با حاج همت چنین تعریف می‌کند:

«با یکی دو نفر از دوستان خود عازم کرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریک شده بود. باران می‌بارید. یک‌راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد کار خود را در مدارس پاوه آغاز کردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا کرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاک ‌سازی شده بود و تعداد زیادی از نیروهای بومی توسط شهید ناصر کاظمی و همت، جذب کانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند.

سفر حج ایشان حدود بیست روز به طول انجامید. در این فاصله به اتفاق خواهران اعزامی خانه‌ای برای سکونت خود در شهر اجاره کردیم. یک شب پیش از آمدن حاجی به پاوه خواب عجیبی دیدم. او بالای قله‌ای ایستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا می‌کردم. خانه سفیدی را به من نشان داد و گفت: «این خانه را برای تو می‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را می‌گیرم و بالا می‌کشم.» فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یکی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت کرده بودیم. گفتند کسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا می‌زدند. چند دقیقه‌ای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی کرد و مدرسه را ترک گفت.

دو روز بعد همسر یکی از برادران اعزامی از اصفهان که در آموزش و پرورش فعالیت می‌کرد و ارتباط صمیمانه‌ای با حاج همت داشت به محل سکونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح کرد، بهانه‌ای آوردم و پاسخ منفی دادم. آن خانم اصرار کرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداکاری حاجی تعریف کرد و گفت: «دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد می‌کنند.» گفتم روی این موضوع فکر می‌کنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت کرد. در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاک ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهکها و عراقیها بود و چون او نقش عمده‌ای در فرماندهی این عملیاتها داشت قرار شد پس از اتمام عملیات راهی اصفهان شود. همزمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا که شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن از قدرت کلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را نسبت به خود جلب می‌کرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز کند.

به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در کانون، امکان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم کردند. فردای همان روز که به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری که در جاانداختن مطالب داشت گفت: «برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست.» و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت.

دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یکی از آرزوهایی بود که زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد کردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌که درخواست خود را به طور کامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر کنم. او گفت: «راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم که چرا وقت مردی را که متعلق به یک میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی.»

قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید خرید دیگری نکرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند که این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.

 

    

نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام)

پنج شنبه 86 فروردین 16 ساعت 9:38 عصر
<

زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام)

آیا امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارد؟

در زمینه ى همسر و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) به دو دسته از روایات بر مى خوریم بر اساس این دو دسته از روایات گروهى معتقدند که امام زمان (علیه السلام)همسر و فرزندانى در دوره ى غیبت دارند، و بر طبق بخش دیگرى از روایات عده اى معتقد شده اند امام زمان (علیه السلام)زن و فرزند داشتن شان متیقن نیست. آن کسانى که مى گویند امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارند به

 سه دلیل تمسک جسته اند:
1
ـ قواعد کلى: یعنى بر طبق احکام اسلام یکى از سنت هاى مهم پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ازدواج است که امام زمان (علیه السلام) به رعایت سنت هاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)از همه مردم اولى است.
2
ـ روایات: به عنوان مثال سید بن طاووس در جمال الاسبوع مى فرماید: روایتى با سندهاى متصل یافتم که حضرت ولى عصر (علیه السلام) را اولاد بسیارى است در شهرهاى کرانه ى دریا که آن ها هرکدام والى و حاکم اند ...
3
ـ دعاها: در برخى از دعاها نامى از فرزند امام زمان (علیه السلام) به میان آمده است مثل یا مولاى یا صاحب الزمان صلوات الله علیک وعلى آل بیتک ... على اهل بیتک ... روى هم رفته این موارد به زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) دلالت دارند.
مرحوم کفعمى در کتاب مصباح نقل کرده است که بر طبق روایتى همسر آن حضرت از نسل عبد العزّى پسر عبدالمطلب مى باشد ... 1 ـ لازم به تذکر است که به روایات مذکور از جهات مختلفى ایرادهایى وارد کرده اند که در این باره به کتاب یکصد
پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) صفحه 141 و 142 و 143 مراجعه کنید.
در مقابل دلایلى هم اقامه شده است که آن حضرت حداقل هم اکنون فرزندى ندارد از جمله آنها است روایتى که مسعودى از على بن ابى حمزة ابن السّراج و ابن سعید مکارى نقل مى کند که آن دو مى گویند به خدمت امام رضا (علیه السلام)رسیدیم على بن ابى حمزه عرض کرد «از پدرانت روایت کرده ایم که امام از دنیا نمى رود تا فرزندش را ببیند.» حضرت فرمودند: «آیا در این حدیث روایت کرده اید الاّ القائم» عرض کردند: «بلى»، یا در روایت دیگر دارد: امامى وجود ندارد مگر این که فرزندى دارد جز امامى که حسین (علیه السلام) براى او از قبر بیرون مى آید او فرزند ندارد و ...
به هر حال اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسى اخبار و احادیث وارده روایت معتبرى که موجب اطمینان باشد به چشم نمى خورد، یا در عین حال نه زن و فرزند داشتن و نه زن و فرزند نداشتن هیچ کدام با احکام اسلام منافاتى ندارد; چرا که نکات منفى ترک تأهل به جهت برخوردارى امام (علیه السلام) از نیروى عصمت متوجه امام (علیه السلام)نمى باشد. در مورد خصوصیات خاص و دقیق همسر و تعداد فرزندان مطلبى خاص در روایات به چشم نمى خورد
.

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


اخبار غیبی

پنج شنبه 86 فروردین 9 ساعت 8:45 عصر
<

اخبار غیبی در رابطه با ایرانیان و ظهور قائم (عج)

از« اصبغ ابن نباته » روایت است که گفت: در خدمت امیرالمومنین

 علی (ع) بودیم،که تا ظهر در میان بازار قدم می زد و مردم را از کم

 فروشی نهی می کرد، تا به مردی رسید، او برخاست و امام (ع)

 را به منزل خود دعوت کرد، و اظهار داشت:یا امیرالمومنین(ع) چون

 شما نهار تناول نکردید، دوست دارم در خدمت شما باشم و برایم

 دعا کنید؟ امام (ع) فرمودند: شرطی دارد؟ عرض کرد می پذیرم،

 فرمود: به این شرط که چیزی از بیرون به منزل نبری و غیر از آنچه

 مهیاست، به تکلف نیفتی او شرط را پذیرفت؟ و همراه امام (ع)

 وارد خانه اش شدیم و مقداری سرکه و روغن و خـرما، خوردیم،

 سپس به بیرون آمدیم و به قصر دارالاماره رســیدیم.امام (ع)پایش

 را به زمین زد و اطراف را لرزاند و سپس فرمود: سوگند به خـــــــدا

بدانید ازاینجا قائم ما دوازده هـزار زره و دوازده هزار کلا هخود دورو

،بیـــرون می آورد، و به دوازده هــزار مرد ایرانــی (فــرزندان عجم)

 می پوشاند و آنگاه فـرمان می دهد،که هر کس را، بر غیر دینشان

 باشد، بکشند، و من این را می دانم و می بینم همانگونه که امروز

 را می بینم.   

            

                          (ارشاد القلوب دیلمی ج 2 ص 145)

 


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


یا الله

دوشنبه 86 فروردین 6 ساعت 11:45 عصر
<

فضیلت نماز اول وقت

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله محمد تقی بهجت از مرحوم

(آقای سید علی قاضی طباطبایی رحمت الله علیه) نقل می کردند:

اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد،مرا لعن کند

 فی نفسه آثار زیادی دارد،ولو حضور قلب هم نباشد.

 

 

 

 آیت الله العظمی بهاء الدینی(ره):

«اگر میخواهید برکاتی نصیبتان شود نماز اول وقت بخوانید.

 




آیت الله اراکی(ره): آیت الله اراکی و آیت الله بهجت در
جواب این

سؤال که برای اِزدیاد محبت به حضرت حق و ولی عصر (عج) چه

کنیم؟مرقوم فرمودند: گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید.


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


راهیان شب

یکشنبه 86 فروردین 5 ساعت 6:15 عصر
<

الـوهـاب

 

ای راهیان شب، خورشیدتان کجاست، امیدتان کجاست « .... الهی چه می شد اگر شیعیانم قدر مرا می دانستند و برای آمدنم دستهایشان را به سوی تو بلند می کردند تا من می آمدم و انتقام خون جدم حسین را می گرفتم. خدا یا شیعیانم را هوشیار کن تا برای آمدنم دعا کنند چرا که کارشان اصلاح نخواهد یافت مگر با آمدن من .

باشد که همه ما از منتظران واقعی آن حضرت به شمار آئیم .انشــالـله

 

دستورات حضرت بقیه الله ( علیه السلام ) برای تزکیه نفس و طی مقامات عالیه انسانی

 

هر روز خواندن زیارت آل یاسین

همیشه با وضو بودن

روزی صد مرتبه خواندن سوره فاتحه(حمــد)

و زیاد بگوید « یا مولاتی یا فاطمه اغثینی»

و لااقل روزی هفت مرتبه« بسم الله و بالله توکلت علی الله لا حول و لا قوه الا بالله استغفرالله»

التماس دعا

 


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


انگیزه های رفتاری در قرآن

چهارشنبه 86 فروردین 1 ساعت 2:43 صبح
<

انگیزه های رفتار در قرآن

ب) انگیزه روانی

انگیزه های روانی، انگیزه هایی هستند که مستقیماً نمی توان آنها را به حالتهای فیزیولوژیک بدن که نتیجه نیازهای جسمی هستند برگرداند، اما این مقوله در مورد انگیزه های فیزیولوژیک، مانند گرسنگی، تشنگی و خستگی صادق هستند.
اکثر روانشناسان معتقدند که بیشتر انگیزه های روانی بر پایه انگیزه های فیزیولوژیک، قابل اکتساب هستند. به عبارت دیگر، آنها انگیزه های روانی را شاخه یا شعبه ای از انگیزه های فیزیولوژیک می دانند، در نتیجه تأثیر و تأثر مهارتها و عوامل رشد اجتماعی فرد به وجود می آیند. بنابراین آنها وجود فطری عناصر در انگیزه های روانی را انکار نمی کنند و برخی  از آنان مانند اریک فروم معتقدند که «نیازهالی روانی» نیازهای فطری و اساسی در سرشت انسان هستند که قابل فراگیری و اکتساب از محیط اجتماعی نمی باشند. مانند نیاز پیوستگی به دیگران، نیاز به بزرگی و ازجمندی و نیاز به هویت. ابراهام مازلو انگیزه ها را به دو بخش تقسیم می کند:

1) انگیزه یا نیاز مادی

2) انگیزه یا نیاز معنوی

 نیازهای اصلی یا مادی همان نیاز گرسنگی، تشنگی، انگیزه جنسیت، امنیت و غیره است. انگیزه یا نیاز معنوی نیز در برگیرنده جنبه های معنوی زندگی انسان است. مانند عدالت خواهی، نیکی، زیبایی، نظم و اتحاد. مازلو معتقد است که نیازهای معنوی انسان، نوعی نیازهای فطری هستند که تکامل رشد و بالندگی شخصیت فرد به برآوردن آنها بستگی دارد.

1- انگیزه مالکیت

انگیزه مالکیت از آن دسته انگیزه های روانی است که انسان  آن را در جریان رشد اجتماعی خود می آموزد. زیرا انسان از طریق فرهنگ محیط خود که در آن پرورش می یابد و همچنین مهارتها و آگاهیهای شخصی، عشق به تصاحب پول و مستغلات و اراضی و اموال گوناگون دیگر را پیدا می کنند. «وَ تُحِبّوُنَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً.» و شما مال و ثروت را بسیار دوست می دارید.» (سوره حجر، آیه 20) «وَ اَعْلَمواُ اَنّما اَلْحیوةُ الدُّنْیا وَ لَهْوَ و زینَةٌ وَ تفاخُرُ بَینَکُمْ وَ تکاثُرُ فی الْاَموالِ وَالْاولادِ.» بدانید که زندگانی دنیا در حقیقت بازیچه ای  است و لهو و عیاشی و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص زیاد کردن مال و فرزندان ...» (سوره حدید، آیه 20)

برخی از روانشناسان مانند «مک دوگال» مالکیت را نوعی غریزه می داند. اما بررسیهای انجام شده نشان می دهد که در انسان شناسی و روانشناسی جدید نظریه غریزی بودن مالکیت را تأیید نمی کند و آن را یک انگیزه قابل اکتساب روانی می داند.

2- انگیزه پرخاشگری (تجاوز)

انگیزه پرخاشگری در رفتار تجاوزگرانه انسان در برابر دیگران با هدف مورد آزار قرار دادن آنها، چه به صورت تجاوز فیزیکی و چه تجاوز لفظی، ظاهر می شود. قرآن کریم در جریان نقل دوستان آدم و حوا و فریب خوردن آنها توسط شیطان و اخراجشان از بهشت به انگیزه تجاوز اشاره می کند. «وَ قالَ اهْبَطا منْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ...» آنگاه خدا به آدم و حوا و شیطان فرمود همه شما از آنجا (بهشت برین) فرود آیید که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید.» (سوره طه، آیه 123)

در آیه فوق به ظلم و تجاوز اشاره می کند که برخی از مردم نسبت به برخی دیگر، به دلیل رقابت و پیروی از خواسته های نفس و همچنین در اثر فریب خوردن از شیطان، روا می دارند. 

در سوره بقره آیه 30، وقتی که خداوند به فرشتگان وحی کرد که «من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت»، آنها گفتند: «آیا کسی را جانشین می کنی که در آن فساد کنند»؟ امام فخر رازی در تفسیر این آیه می نویسد: توضیح این مطلب این است که هرگاه شهوت و غضب از یک سو و عقل از سوی دیگر در کنار هم قرار گیرند، در چنین اجتماعی شهوت، حاکم و غضب، مجری خواهد بود و این باعث بروز فساد از سوی شهوت خواهد بود. گفته خدا (به نقل از فرشتگان) که جانشینی خونریز را برای زمین آفریده، معنایش این است که او (خلیفه) در اثر به کارگیری نیروی غضب این کار را انجام می دهد. اما خداوند به فرشتگان فرمود: «من آنچه را که شما نمی دانید می دانم.»

نخستین تجاوزی که بشر صورت داد، تجاوز قابیل فرزند آدم به برادرش هابیل بود. آنگاه که خداوند قربانی برادرش را پذیرفت و قربانی او را رد کرد، در نتیجه، حسد بر او چیره شده و برادرش را کشت.

قرآن همچنین به رفتار پرخاشگرانه ای که گاه در الفاظ کلامی از قبیل غیبت و تهمت و یا ناسزاگویی و تمسخر نسبت به دیگران ظاهر می شود، اشاره می کند. «إنْ کُمْ یکوُنوا لَکُمْ اَعْداءَ وَ یَسبُطواُ اِلَیْکُمْ أیدیهم و السِنَتهُمْ بالسُّوء وَ وَدوّالوّْ تکفُروُنَ.» هرگاه آنها بر شما تسلط یابند باز همان دشمن دیرینند (اینک هم) هر چه بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما می کوشند و چقدر دوست می دارند که شما باز کافر شوید.» (سوره ممتحنه، آیه 2)

تحقیقات جدید عربی این موضوع را روشن کرده است که رفتار پرخاشگرانه در کودکان خردسال وقتی بروز می کند که حرکات جسمی آنان محدود شود. این محدودیت حرکات، باعث پیدایش حالت ناکامی و احساس محرومیت در آنها شده و در نتیجه رفتار تجاوزگرانه شان ظاهر می شود. 
نتیجه برخی تحقیقات دیگر، این مسأله را ثابت کرده است که حالت ناکامی، لزوماً به رفتار پرخاشگرانه نمی انجامد، بلکه گاهی باعث بروز انواع دیگر رفتار مانند: درخواست کمک و یاری از دیگران،  فزون خواه شدن و پناه بردن به شرب خمر و استعمال مواد مخدر نیز می شود. بسیاری از روانشناسان جدید رفتار پرخاشگرانه را حداقل در بخشی از آن ـ رفتاری اکتسابی به شمار می آورند. 

این نظریه که بسیاری از روانشناسان جدید به آن معتقدند، با آنچه که در قرآن درباره وجود آمادگی و استعداد پذیرش خیر و شر در انسان آمده است، هماهنگی دارد. «وَ هَدینهُ النَّجْدَینْ.» آیا ما راه خیر و شر (حق و باطل) را به او ننمودیم.» (سوره بلد، آیه 10) 

عوامل بسیاری مانند نحوه تربیت و شرایط رشد اجتماعی و فرهنگی و همچنین یادگیریها و تجارب شخص انسان باعث می شود که او از دو راه خیر و نیکی و خوشرفتاری با مردم و یا شر و ظلم و تجاوز یکی را انتخاب کند. 

3- انگیزه رقابت
رقابت از آن دسته انگیزه های روانی است که انسان، آن را از محیط زندگی خود قرا می گیرد و تربیت فرد، او را به جنبه های مثبت و خوب رقابت در جهت ارتقا و پیشرفتش بر اساس ارزشهایی که جامعه به آن پایبند است، هدایت می کند. مثلاً گاهی فرد از فرهنگ جامعه خویش رقابت اقتصادی، سیاسی، علمی و یا انواع دیگر رقابت را که در میان فرهنگ سایرملل رواج دارد، می آموزد. 
قرآن، مردم را به رقابت در تقوای خدا و کار نیک و پایبندی به ارزشهای والای انسانی و پیروی از روش الهی در زندگی چه در رابطه با خداوند متعال و چه با خانواده خود یا جامعه تشویق می کند تا از آموزش و خشنودی او بهره مند و سرانجام به بهشت برین رهسپار شوند. «فَاستَبِقواُ الْخیراتِ الی اللهِ مَرْجُعُکمْ جمیعاً فینبکُمْ بَما کَنتمْ فیهِ تَخْتَلِفونَ.» پس به کارهای نیک سبقت گیرید که بازگشت همه شما به سوی خداست و در آنچه اختلاف می کنید شما را به جزای آن آگاه خواهد ساخت.» (سوره مائده، آیه 48)

4- انگیزه دینداری
انگیزه دینداری، یک انگیزه روانی است که ریشه فطری در سرشت انسان دارد؛ زیرا انسان در اعماق وجود خود انگیزه ای را احساس می کند که او را به تحقیق و تفکر درباره آفریدگار خویش و جهان هستی و عبادت و چاره جویی از او و پناه بردن به او وامی دارد و به هنگام فشار و مشکلات و گرفتاریهای زندگی از او کمک می خواهد. تمام تفاوتهایی که در مورد خدا و روش عبادت او در انسان و همچنین، سطح اندیشه و تکامل فرهنگی و دینی انسانها در این زمینه وجود دارد، تفاوت دو روش تبعید و تبیین همان انگیزه فطری دینداری است که در اعماق نفس بشر وجود دارد.
برخی از آیات قرآن این موضوع را که انگیزه دینداری، یک انگیزه فطری است روشن می کنند خداوند می فرماید: «فَاَقِمْ وَ مهلکَ لِلْدیّنَ حنیفاً فطرتَ الله الَّتی فَطَرَ النّاسَ علیها لا تبدیلَ لِخَلْقِ الله ذلِکَ الدّینُ القیّمُ و لکنّ اکثرالناّسَ لایعلموَنَ.» پس تو ای رسول (با هفده تن از پیروانت) مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که در خلقت خدا هیچ تغییری نباید داد. این است آیین استوار حق ولیکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.» (سوره روم، آیه 30)
خداوند در این آیه یادآوری می کند که در فطرت، یعنی در آفرینش و سرشت انسان نوعی استعداد فطری وجود دارد که می تواند شگفتیهای مخلوقات خدا را درک و از طریق آنها بر وجود یگانگی خدا استدلال کند. در سرشت آفرینش انسان، استعداد فطری خداشناسی و یکتاپرستی وجود دارد. بنابراین اعتراف به خداوندی خدا، ریشه در فطرت انسان دارد و از ازل در اعماق روحش وجود داشته است. اما آمیخته شدن روح با جسم و سرگرم شدن انسان به خواسته های جسمی و غیره که لازمه زندگی دنیوی و زمینی است، باعث شد که این شناخت و آگاهی نسبت به خدا و استعداد فطری یکتاگرایی انسان، در معرض غفلت قرار گیرد و به دست فراموشی سپرده و نیز توسط احساس ناخودآگاه انسان، به کناری نهاده شود.
از جمله عواملی که به بیداری و فعال شدن انگیزه دینداری در انسان کمک می کند، وجود خطرهایی است که در برخی اوقات زندگی، او را تهدید می کنند و تمام راههای نجات را در برابرش می بندند به طوری که هیچ گریزگاهی به جز پناه بردن به خدا ندارد. در اینجاست که انسان با همان انگیزه فطری به سوی خدا کشیده می شود و از او برای برطرف کردن خطر کمک و یاری جوید. خداوند در این مورد می فرماید: «قُلْ من یُنَجّیکُمْ مِنْ ظلمَتِ الّرِ و البَحرِ تَدْعونهُ تضرُّعاً و خفیةً لَئِنْ انجنامِنْ هذِهِ لنکوننَّ منِالّشکرین». بگو ای پیامبر، آن کیست که شما را از تاریکیها و سختیهای بیابان و دریا نجات می دهد که او را به تضرع و زاری و از باطن قلب می خوانید که اگر ما را از این مهلکه نجات داد، پیوسته شکرگذار او هستیم.» (سوره انعام، آیه 63)


نوشته شده توسط : محمد شکری

[ نظر]


<      1   2   3      >